۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

((... یافتم ! یافتم ! آن نکته که می خواستم !
با شکوفاییِ خورشید و ،
                         گل افشانیِ لبخند تو ،
                                               آراستمش !
تارو پودش را از خوبی و مهر ،
خوش تر از تافته ی یاس و سحر بافته ام :
(( دوستت دارم )) را
من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام !
با تموم احساسم دوستت دارم ..
قربون اون چشمای پاکت بشم که امروز رو به این دنیا بازشون می کنی !
من نمی دونم روز تولد عشقم کجا بودم D: ولی اینو خوب می دونم که روز تولدت واسه من ی روز خاص بوده و به عشق فکر می کردم مثل الان که به تو فکر می کنم
خوش اومدی عزیزم .....
تفلدت مبالک

۸ نظر:

  1. وای عزیزدلم
    وای نمی دونی چقدر ذوق زده شدم با خوندن این پست
    وای مرسی عشقم...
    مرسی...
    به خدا خیلی دوستت دارم
    تو بهترینی واسه من!
    واقعا من که به دنیا اومدم تو کجا بودی؟؟ :d
    چلا نیومدی بوسم تونی ؟
    عاشقتم ، عاشق...

    پاسخحذف
  2. سلام به پیشنهاد مرد نها اومدم اینجا ببینم این چیزایی که میگه چیهپست خیلی قشنگی هست نمیدونم اسم پسری که دوسش داری چی هست ولی همیشه بترسید از حادثه ی جدایی من هیچ گناهی نداشتم همه ی این حرفایی رو که به هم میزنید من شنیدم شنیدم شنیدم شما 4 سال باهم رو سپری کردید؟ شما میدونید 4سال عیدارو به نام یه نفر زدن یعنی چی؟میدونید وقتی این سالی که داره تموم میشه واسه من یعنی چی؟امسال رو سال هانیه اسم گذاشتم چون اولین کسی که بهم تبریک گفت اون بود نمیدونید چه تلاشی میکرد تا اولین نفر باشه اما سال جدید چی؟بعد از 4 سال بهم گفت داداشم باش تو که دختری نمیفهمی این یعنی چی به دوستت یا نه بهتر بگم به عشقت بگو اگه یه روز این حرف رو بشنوی چی میشی؟نه نه نه درمورد عشق من قضاوت نکنید بهتون اجازه نمیدم فکر بدی درموردش کنید اون هنوز واسه من زندست و با تمام وجودم دوسش دارم پیامی که دوستت برات گذاشته رو دارم میبینم همه ی این حرفارو من زدم و شنیدم اما درست مثل یه بمب بود یهو منفجر شد نمیدونم چرا یا شمارش معکوسش از کی شروع شده بود اما تا خواستم مزه ی عشق رو با درکنار هم بودن بچشم این بمب منفجر شد و تنها مقتولش عشقمون بود من هنوزم مبهوتم که چرا جدا شدیم و به تنفری رسیدیم که اجبار اسمش هست مواظب باشید تورو خدا مواظب باشید اگه همدیگه رو میخواید و کسی مخالفتون هست اگه دلیلش منطقی هست همین الان جدا شید و اگر نیست نذارید کسی درموردتون نظر بده و بگه که جدا شید ما محکم پای هم بودیم اصلا چرا خودتون نمیاید ببینید متن های عشقم رو اگه دوست داشتین این ادرس وبمون هست
    www.asheghanetanha.mihanblog.com
    به قول مرد تنها همیشه رضا باشید.

    پاسخحذف
  3. سلام
    نظرش رو خوندم دیدی چی کشیده سلامتون رو رسوند حالش غیر قابل درک هست نمیدونم چی باید بگم واسه ی رضا وبش هر روز داره غمگین و غمگین تر میشه واقعا زبونم هیچ حرفی رو نمیتونه بیاره تا بگم که لحظه ای بتونم ارومش کنم فقط امیدوارم امیدشو به خدا از دست نده.شما هم مواظب خودتون باشید.رضا باشید

    پاسخحذف
  4. سلام بازم شاید باور نکنید ولی همه ی داستانهای شما سر من اومده من رضایی بودم که هرجا توی وب میخواستم نظر بذارم میگفتم رضای هانی ولی الان چی بگم؟بگم رضای تنها؟بگم رضای بی هانی؟بگم چی؟اگه بی هانی هستم پس عشقش با من چیکار داره؟سالگرد اشنایی خیلی روز قشنگی بود شما فقط اون روز رو جشن گرفتین ما دو هفته قبل از اینکه بیاد خوشحالی میکردیم و روزه اشناییمون بهترین حرفارو به هم میزدیم.کادو که نمیشد بدیم به هم 4 سال و 4 ماه داره میگذره امسالم میشه که روزه اشناییمون بهتررین وز برامون باشه؟کی فکرشو میکرد ما جدا شیم هیشکی به قران همه مصلوب ما بودن رابطمون شد بود سرمشق اما چی شد؟این رضا کجا و رضای یه سال قبل کجا.ببینم تو میتونی دستت رو بکنی و بندازی کنار؟دیدی وقتی یه مرغ جلوی روت بال بال میزنه چ حسی میشی؟عشقم واسه من اینجوری بود قلبم داشت بال بال میزد که نذارم بره لعنت به باعث و بانیش لعنت به کسایی که بدون فکر منو به این روز انداختن تاحالا شده هر پسری رو که میبینی بگی الهی فدای عشق خودم بشم که همه شکل اونن؟من هر دختری رو میدیدم غیر ممکن بود به فکر هانیه نیوفتم تاحالا شده به خاطرش یه هفته قرنتینه شی؟شده توی غربت بری؟شده زیر هزار جور منت و قرض بری و براش اسایش فراهم کنی؟این عشق من بود که بسوزم بسوزم بسوزم اما یه خنده ی مهبرونش همه خستگیمو رفع کنه یه سلام رضا گفتنش تمام وجودمو پر التهاب کنه اره این عشق من بود.

    پاسخحذف
  5. اااااا مرد تنهام که اینجاست اگه پیامو دید سلام
    اره عزیزم این عشقی بود که من رو به خاطر خودش راضی به گذشتن کرد اما چرا نمیدونم شاید خدا بدش اومد که اون رو اینقدر دوسش داشتم نمیدونم چیکار کردم که این زجر نصیبم شد شاید لایقش نبود اره همینه من لیاقتش رو نداشتم منه کثیف اشغال پر گناه کجا اون کجا اونی که معصومیت صداش ...الان فقط باید بگم مواظب باشید مامان بابای هانی هم مخالف بودن من با التماس بهشون گفتم هانی رو از من نگیرید من میمیرم بهم خندیدن گفتم بچه ای گفتم دوسش دارم گفتن احساس جوونیه گفتم خوشبختش میکنم گفتن قپی میای گفتم هرکار بگید میکنم گفتن ازش جدا شو تا بفهمیم دوسش داری چی بگم که درخور عشقم باشه تنها کلمه ای که میتونم بیارم واسه بزرگی و ابهت عشقم فقط اسمش هست هانیه امیدوارم هرجا که هست لباش خندون باشه هرچند چشمامو گریون کرد هرچند میتونست و نکرد هرچند با حرفاش اتیشم میزد ولی طاقت ندارم ببینم غم توی دلشه.خدا تو محافظش باش.ای کاش الان بودش.مواظب خودتون باشید نذارید نذارید نذارید جداتون کنن بذارید اگه قراره جدا هم بشید خودتون به این نتیجه برسید نه تحمیل دیگران.سلام داداشمم برسونید اگه دوست داشتین هم اسماتون رو بگید نمیدونم واسه کی دارم مینویسم فقط میدونم از جنس عشق هستید حداقل الان.امیدوارم جنستون تغییر نکنه.

    پاسخحذف
  6. من از بچگی عاشق ماجراهای عشقی و فیلم های عاشقونه بودم
    بزرگتر که شدم خیلی زودتر از بقیه بچه های هم سن و سالم دوست داشتن رو فهمیدم
    11 سالم بود فکر کنم , که متوجه دوست داشتن شدم!!.... به خاطر یک دوستی که اسمش وحید بود!!!!!
    از همون موقع است که اسم وحید واسه من شده یا سمبل
    از جنس مخالف
    از دوست داشتن
    از.......:)
    بزرگتر که شدم هرکی یک ترکی تو قلبش ایجاد می شد میومد پیش من!باهام درددل میکرد
    دبیرستانی که بودم تقریبا سنگ صبور شکست های عشقی دوستام بودم و خودم هنوز مات وحید 11 سالگیم!
    تا اینکه اومدم دانشگاه
    دیگه دردودل دوستام تبدیل شده به مشورت کردن در مورد پیشنهادهایی که بهشون میشه...
    حالا اسم وحید فقط یک لبخند رو لب من میاره
    چون دل من هم یک جای دیگه گیره....
    دیگه وحید واسم هیچی نیست!
    همه زندگیم شده...!
    منم از عشقم جدامو منم لحظه هام رو با اشک بدون عشقم سپری میکنم
    منم بهم سخت میگذره...
    به جز من خیلی های دیگه هم هستن که دارن از این بابت زجر میکشن ولی صداشون در نمیاد!
    هر وقت میام اینجا به طرز عجیبی دلم میگیره!
    دوست داشتن یک اتفاق قشنگه
    چرا انقد این اتفاقو بررسی و زیر وروش میکنین؟؟؟؟؟؟!!!!
    از قشنگیش کم میکنین!

    پاسخحذف
  7. سلام soallow
    ممنون که به وبلاگمون سر میزنی...
    من یاد گرفتم با شادی دوستام شاد باشم و با غم شون غمگین...
    فکر می کردم بقیه هم باید همینطوری باشن ولی...
    مهم اینه که این وبلاگ به من و عشقم انرژی میده
    این وبلاگ مجالی برای نوشتن و حرف زدن
    پس دوسش داریم!!!
    گفتی دوست داشتن یک اتفاق قشنگه
    معلومه که هست...
    نظرت محترم
    ولی من و خیلی های دیگه که این وبلاگ رو میخونن نظرشون کاملا مخالف با تو که ما داریم از قشنگی اش کم می کنیم...
    گفتم که مهم اینه که من و عشقم این وبلاگ رو دوست داریم و دیگه هیچی مهم نیست...

    پاسخحذف
  8. .....
    حرف نمی زنم. چون بهت قول دادم که دیگه چیزی نگم تا آروم بشم
    شادی تو و عشقت از هر چیزی مهم تره
    پس واقعا خوشحالم که شادین شاید باور نکنی ولی واقعا از شادیتون خوشحال میشم
    این منم که چند وقتیه بهم ریختم
    اگه ناراحتت کردم معذرت میخوام
    نمی دونم کی دوباره با این دردم کنار میام و میشم همون آدم قدیم!
    شایدم هیچوقت نشم
    درد من بی درمونه! اصلا هم قضیه عشقی که واسم اتفاق افتاده نیست
    درد من چیزیه که هیچوقت درمون نمیشه فقط گاهی موفق میشم فراموشش کنم
    و حالا چند روزیه که بدجوری تو سرم خرت خرت میکنه!
    دلیل همه ی بدخلقی و بدرفتاری هامم همینه
    بازم معذرت میخوام
    دوستت دارم مامانی

    پاسخحذف