۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

  سر زد به دل دوباره غم کودکانه ای
  آهسته می تراود از این غم ترانه ای
  باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست
  دارم هوای گریه ، خدایا بهانه ای...

  خیلی ها می گن هوای بارونی دلگیره...
  اما بهترین کس من همیشه میگه وقتی بارون میاد بستگی داره تو چه حال و هوایی داری
  اگه تنها باشی و دلتنگ کسی باشی که دوست داری کنارت باشه ، آره هوای بارونی خیلی دلگیره...
  اما اگه عزیزترین کست کنارت باشه ، اون روز بارونی میشه لذت بخش ترین روز تو این دنیا...
  امروز بارون بارید
  پا به پاش گریه کردم
  هیچ وقت بارون واسم انقدر دلگیر نبود...
  امروز زیر بارون یکی دیگه به جز منم داشت گریه میکرد ، آروم اومد از کنارم رد شد و یه برگه رو گذاشت رو
   کلاسورم
  روی برگه نوشته بود: اندوه درون زیر بارون خیلی قشنگه...
  بارون هرکی رو یاد یه چیزی میندازه
  از امروز روزای بارونی میشن واسه قلب من یه نشونه ، تا یادم نره یه روزی چقدر دلتنگ بودم و دلگیر این روزگار!!!
  آرزو میکنم قلب اونی که اون نوشته رو بهم داد ، آخرین باری باشه که زیر بارون لرزیده...
  روزای بارونی تون سرشار از حضور کسی که دوسش دارین...

۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

  دچار یعنی عاشق
  و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
  خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
                                         و دست منبسط نور روی شانه آنهاست...

  یه روز یکی بهم  گفت : دلتنگی حس بدی نیست ، یادگاری از اونایی که دوسشون داریم ولی از ما دورند.
  راست می گفت.
  ولی یه وقتایی دلتنگی آدمو بدجوری اذیت میکنه...
  شده تا حالا اونقدر دلتنگ یکی باشین که آرزو کنید بتونید اونو از رؤیاتون بیرون بکشین و تو دنیای واقعی محکم
  بغلش کنید؟
  دلتنگم
  بیشتر از همیشه...
  کاش فاصله ای وجود نداشت
  کاش فاصله فقط یک واژه بود در حد یک واژه
  کاش فاصله نمی تونست هیچوقت و هیچ جا اندازه همین 5 حرفش بین دو نفر جدایی بندازه
  اما هست...
  هست و انقدر قدرتمنده که حتی نمی تونی قلبتو آروم کنی به تموم شدنش...
  این شعر سهراب رو که نوشتم خیلی دوست دارم...
  راستشو بخواین هروقت میخونم به گیاها و گلها حسودیم میشه
  که حضور نور رو همیشه حس می کنن...!!!

۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

تو ظریفی
مثل گلدوزی یک دختر عاشق
-که دل انگیزترین گلها را
روی روبالشی ِ عاشق خود می دوزد
با تو بودن خوبست
تو چراغی ، من شب
که به نور تو ِ کتاب ِ دل ِ تو
و کتاب ِ دل ِ خود را که خطوط تن توست
خوش خوشک می خوانم
تو درختی ، من آب
من کنار تو آواز بهاران را ، می خندم و می خوانم
با تو بودن خوبست
تو قشنگی
مثل تو ، مثل خودت
مثل وقتی که سخن می گویی
مثل هر وقت که بر می گردی از کوچه به خانه
مثل تصویر درختی در آب
روی کاشانه ، در چشمای منتظرم می رویی .
                                                                                                         منوچهر آتشی
    
  امشب برای گریه ام ، یک شانه می خواهم که نیست
  در این خرابات جهان ، یک خانه می خواهم که نیست
          در غربت چشمان تو ، تنهاییم آواره شد
 در وصف این نامردمان ، یک واژه می خواهم که نیست


  دیدین یه وقتایی دلتون پر از حرفه ، گلوتون پر از بغضه ، حالتون پر از حس گریه است
  ولی تا میاین فریاد بزنین که ای مردم این رسم اش نیست به خدا ، انگار زبون تون قفل میشه...
  انگار یکی اون ته دلتون بهتون می خنده که آخه آدم عاقل کدوم یکی از فریادهای تو ثمر داشت که این دومیش باشه...
  الان من اونجوری ام...
   دیگه صدای فریاد برام نمونده..
  بغض گلوم نمیذاره فریاد بزنم
  از تمام فریادهایی که زدم خسته ام
  نمی دونم شاید من رسم فریاد زدن رو بلد نبودم...
  اگه شما اول راهید...
  اگه هنوز گلوتون پر نشده از بغض های فروخورده
  اگه هنوز دل هاتون پر نشده از تحقیر و سرکوب
  جای منم فریاد بزنید
  حق منم از این روزگار بگیرید...
  بهش بگین شاید شکسته ام ، شاید دلمو غم گرفته ، شاید نای نفس کشیدن ندارم
  ولی به حرمت همین اشک هام
  تسلیمش نمی شم...!!!
  دلم گرفته ای هم نفس ها...
  واسه دل گرفته من دعا کنید!!!

۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

    گریه      
      در چشمان من طوفان غم دارد        
       ولی...      
    خنده بر لب می زنم            
                     تا کس نداند راز من...

یادمه وقتی بچه بودیم ، از ته دل می خندیدیم...
چقدر خنده هامون قشنگ بود واسه دل خودمون بود که می خندیدیم
اما الان...
خیلی وقت ها می خندیم تا  نپرسن چی شده
خیلی وقت ها می خندیم تا دل یکی دیگه رو شاد کنیم
خیلی وقت ها هم می خندیم تا بغض گلومون مهلت نکنه بشکنه
تا اشک جمع شده پشت چشمامون مجال ریختن پیدا نکنه...
بغض پشت خنده یکی رو وقتی میشه فهمید که خنده اش تموم میشه ، کار سختی نیست...
فقط کافیه یه کم به آدمای اطرافمون خوب نگاه کنیم ،اونوقت می فهمیم پشت صورت شاد خیلی ها چه دل پردردی خونه کرده، تو چشمهای خیلی ها طوفان غم موج می زنه...
راستی اگه بین آدما منو دیدین و فهمیدین بغض صداموبدونین پشت این صورتک پرانرژی، پشت این لب های خندون
یکی هست که دلش بدجوری گرفته...
بیاین وقتی به هم میرسیم حسرت خنده های طرف مقابل مون رو نخوریم
فقط از صمیم قلب مون دعا کنیم که خنده هاش از ته قلب اش باشه...

۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

مرا از قصه ام بشناس
که با تو قصه ها دارم
صدای بغض بارانم
مرا بشنو که می بارم...!!!

تو این دوره زمونه، عاشق زیاده...
درد عشق هم زیاده!!!
یه وقتایی عاشق هست اما معشوق اش نیست، یه وقتایی عاشق هست اما معشوقه اش نیست
اما داستان ما فرق می کنه...
تو داستان ما هم عاشق هست هم معشوق...
هر دو تاشون هم بی قرار...
مشکل داستان ما اونایی اند که عاشق نبودند، هیچوقت واسه ابراز دوست داشتن کسی واژه کم نیاوردند...
واسه همین نتونستن باور کنن دو نفر عاشق شدند
خواستن شون رو گذاشتند پای همه چی جز عشق ، گذاشتند پای همه چی جز صداقت ، گذاشتند پای همه چی جز ...
نشستن یه گوشه
گفتند نه........!!!
به همین راحتی تموم اش کردند
نشستن یه گوشه
گفتند زود همدیگرو فراموش می کنید....!!!
اومدیم اینجا عشق مون رو ثابت کنیم
تا بگیم عشق هنوز هم زنده است...!!!



۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه

نشود فاش کسی آنچه میان منو تست
تا اشارات نظر ، نامه رسان منو تست
گوش کن ! با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان منو توست
روزگاری شد و کس مرد ِ ره ِ عشق ندید
حالیا چشم ِ جهانی نگران من و تست
گرچه در خلوت ِ راز ِ دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق ِ نهان من و تست
اینهمه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفتگویی و خیالی ز جهان من و تست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل !
هر کجا نامه عشق است ، نشان من و تست
سایه ! ز آتشکدۀ ماست فروغ مَه و مِهر ،
وه از این آتش روشن که به جان من و تست
                                                                                                       هوشنگ ابتهاج

۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه

این قرار داد
تا ابد میان ما
برقرار باد
چشمهای من به جای دستهای تو !
من به دست تو
                آب می دهم
توبه چشم من
               آبرو بده !
من به چشمهای بی قرار تو
قول می دهم ریشه های ما به آب می رسد
ما دوباره سبز می شویم !                                                            قیصر امین پور