۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

    گریه      
      در چشمان من طوفان غم دارد        
       ولی...      
    خنده بر لب می زنم            
                     تا کس نداند راز من...

یادمه وقتی بچه بودیم ، از ته دل می خندیدیم...
چقدر خنده هامون قشنگ بود واسه دل خودمون بود که می خندیدیم
اما الان...
خیلی وقت ها می خندیم تا  نپرسن چی شده
خیلی وقت ها می خندیم تا دل یکی دیگه رو شاد کنیم
خیلی وقت ها هم می خندیم تا بغض گلومون مهلت نکنه بشکنه
تا اشک جمع شده پشت چشمامون مجال ریختن پیدا نکنه...
بغض پشت خنده یکی رو وقتی میشه فهمید که خنده اش تموم میشه ، کار سختی نیست...
فقط کافیه یه کم به آدمای اطرافمون خوب نگاه کنیم ،اونوقت می فهمیم پشت صورت شاد خیلی ها چه دل پردردی خونه کرده، تو چشمهای خیلی ها طوفان غم موج می زنه...
راستی اگه بین آدما منو دیدین و فهمیدین بغض صداموبدونین پشت این صورتک پرانرژی، پشت این لب های خندون
یکی هست که دلش بدجوری گرفته...
بیاین وقتی به هم میرسیم حسرت خنده های طرف مقابل مون رو نخوریم
فقط از صمیم قلب مون دعا کنیم که خنده هاش از ته قلب اش باشه...

۲ نظر:

  1. آب زلال و برگِ گل بر آب
    مانَد به مَه در برکه ی مهتاب
    وین هر دو چون لبخند او در خواب

    پاسخحذف
  2. ای بازیگر غصه نخور ما همه مون مثل همیم
    صبح ها که از خواب پا میشیم نقاب به صورت میزنیم
    یکی معلم میشه و یکی خونه به دوش
    یکی ترانه ساز میشه یکی میشه غزل فروش
    کهنه نقاب زندگی تا شب رو صورت های ماست
    گریه های پشت نقاب واسه همیشه واسه همیشه بی صداست!
    (منم به نقاب رو صورتم عادت کردم شماها هم عادت میکنید:)
    بزار حداقل بقیه فکر کنن بلد نیستی گریه کنی:) )

    پاسخحذف