۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

  این روزها که میگذرد
                          شادم
  این روزها که میگذرد
                          شادم
                               که میگذرد این روزها...

  کاش اونی که می تونه من رو آروم کنه پیشم بود...
  کاش پیشم بود تا با خیال راحت جلوش گریه می کردم ، فقط اونه که می فهمه بغضم رو ، می فهمه دلیل گریه هامو
  فقط اونه که اون لحظه می تونه آرومم کنه!
  ولی نیست...
  نیست و دلگیرم از روزگار
  دلگیر از آدمایی که اطراف منن
  دلگیرم از کارایی که اسمشو میذارن محبت
  دلگیرم از اینکه همه چی عذابم میده
  دلگیرم از دل گرفته خودم
  دلگیرم از این همه دلگیری
  دلم می خواد گریه کنم تا آروم شم ولی نمی شه ، بغضم نمی شکنه...
  نه چرا گریه کنم
  دلم می خواد هیچ دلیلی واسه گریه کردن نداشته باشم
  ولی ...
  غم و غصه تو وجودم موج می زنه...
  ولی نمی شه همه غصه های دلت رو بیرون بریزی
  بعضی وقت ها حتی نمی شه به تنها کس ات بگی
  بعضی وقت ها دلت می خواد پای تلفن گریه کنی ولی می خندی ، چون فکر می کنی مگه من چقدر مهلت
  حرف زدن دارم
  نذارم با ریختن اشک هام سپری شه ، اونقدر تنهایی دارم که بشه توش اشک ریخت!
  کاش تنهایی هامو یکی می فهمید...

۳ نظر:

  1. من ندانم که کیم
    من فقط می دانم
    که تویی ....
    شاه بیت غزل زندگیم

    پاسخحذف
  2. می رسه اون روزی که این دست نوشته ها
    دیگه گم شده نیست ....
    آدمایی که توی این نوشته ها از دید دیگران کم رنگ بودن ی روزی حرفشون واسه دیگران حرف حق می شه
    می خوام زنده باشم تا ثابت کنم .... که MA وجود داریم

    پاسخحذف
  3. سلام.
    وب خیلی خیلی قشنگی داری.اگه دوست داشتی و اجازه میدی میخوام تبادل لینک داشته باشیم.
    اگه موافقی منتظر نظرت هستم.
    یا حق
    فیروزه

    پاسخحذف